1. زهرا ، یعنی نورانی به نور درونی و برونی . از امام صادق علیه السلام
درباره نام زهرا سوال شد ،فرمود : هنگامیکه در محراب عبادت می ایستاد،
نوری از او به طرف آسمان بالا می رفت ، مانند نوری که اهل زمین از ستارگان
مشاهده می کنند .
2. صدیقه به معنای معصوم و بسیار راستگو
3. مبارکه یعنی صاحب برکت در علم و فضل وکمالات و معجزات
4. طاهره یعنی پاک و پاکیزه از هر نوع آلودگی
5. زکیه یعنی رشد کننده در کمالات و خیرات
6. راضیه یعنی راضی به قضای الهی
7. مرضیه یعنی پسندیده خدا و دوستان خدا
8. محدثه یعنی خبر دهنده از غیب که فرشته با او سخن می گوید .
بسیاری از محدثان اهل سنت و شیعه آورده اند که ریحانه پیامبر پس
از آفرینش و حضور نورش در سازمان وجود مادر،هم راز و هم سخن و
مونس و غمخوار مادر خردمند و فداکارخویش شد و در تنهایی غربت او
- به قدرت خدا - گاه وبی گاه با او سخن می گفت . خدیجه ، نخست
این موضوعشگرف را کتمان می کرد ، اما یک بار اتفاق افتاد که پیامبر به
طور ناگهانی وارد خانه شد و دید خدیجه بی آن که کسی درخانه باشد
سخن می گوید ، از او پرسید با که گفت وگو می کنی ؟پاسخ داد : با
کودکی که نور حضورش را در تالار وجودم احساس می کنم . پیامبر به او
این مژده را داد که : خدیجه !تو را نوید باد که این کودک ، دختر است و
امام پرفضیلت یازده پیشوای نور، که پس از من و پدرشان یکی پس از
دیگری جهان را به نور وجودشان نور باران خواهند ساخت و همواره بزرگ
پرچمداران راستین شناخت و آگاهی ، توحید وتقوا ، عدالت وآزادی برابری
و برادری ، صلح و بهروزی ،سعادت و نیک بختی خواهند بود.در پاره ای از
روایات ، حضرت زهرا علیها السلام به شب قدر تشبیه شده است . در این
تشبیه شگرف ،نکاتی درس آموز وجود دارد که ما آن را از کتاب ( برداشتهای
تربیتی ) نوشته آقای محموداکبری گزینش کرده ایم:
حضرت زهراوشب قدر
1.شب قدر ، بهترین و باارزش ترین شب در میان شب هاست و به قول قرآن
از هزار ماه با ارزش تر است . حضرت زهرا نیز از همه زنان عالم برتر است و
پیامبر اکرم ( ص) فرمود : فاطمه ، سرور زنان جهان از اولین و آخرین است .
او نیز هم چون شب قدریکی است و نظیر ندارد .
2.شب قدر نا شناخته است و قرآن می فرماید : چه چیز تو را به عظمتشب قدر
می تواند آگاه کند . عظمت حضرت زهرا نیز ناشناخته است . بدین جهت نام او را
فاطمه گفته اند . پیامبر اکرم (ص)فرمود :همانا فاطمه علیها السلام فاطمه
نامیده شد چون مردم نمی توانند او را بشناسند.
3. شب قدر ، مخفی است . زمان شهادت حضرت زهرا علیها السلام و قبر اونیز
مخفی است .
4. عبادت در شب قدر منشأ فیوضات الهی است . توسل به حضرت زهرا علیها
السلام نیز منشأ برکات است .
5 . شب قدر در قرآن به عنوان «لیله مبارکه » یا شب برکت نام گذاری شده است
،لقب حضرت زهرا علیها السلام نیز مبارکه است .
حدیث ثقلین
حضرت فاطمه علیهاسلام فرمود:« هنگامی که پدرم رسول خدا در حال احتضار بود و اتاق پر بود از صحابه، شنیدم که فرمود:« ای مردم، بهزودی از میانتان خواهم رفت و من سخنی میگویم تا عذری نداشته باشید: بدانید که من دو چیز گرانقدر در میان شما به جا میگذارم: قرآن و اهل بیت ام.»
سپس دست علی را گرفت و فرمود:« این علی با قرآن است و قرآن هم با علی. این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. ( یعنی تا قیامت با هم هستند.) پس ای مردم من از شما درباره این دو قرآن و اهل بیت پرسش و بازخواست خواهم کرد.»
(فاطمة الزهراء رحمانی/ 299/58)
ادامه مطلب...
(بخاک سپردن زهرا (س1 «الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون» (البقره:56) دانشمندان و تذکره نویسان شیعه متفقند که نعش دختر پیغمبر را شبانه بخاک سپردند. ابن سعد نیز در روایتهای خود که از طریق ابن شهاب،عروه،عایشه،زهری و دیگران است گوید فاطمه (ع) را شبانه دفن کردند و علی (ع) او را بخاک سپرد (2) . بلاذری نیز در دو روایتخود همین را نوشته است (3) بخاری نیز چنین نویسد: «شوی او شبانه او را بخاک سپرد و رخصت نداد تا ابو بکر بر جنازه او حاضر شود» (4) . کلینی که از بزرگان علما و محدثان شیعی است و در آغاز قرن چهارم هجری در گذشته و کتاب خود را در نیمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از دیرینهترین سندهای شیعه بشمار میرود،چنین نوشته است: چون فاطمه (ع) در گذشت.امیر المؤمنین او را پنهان بخاک سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: -ای پیغمبر خدا از من و از دخترت که بدین تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است،بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران بتو به پیوندد.پس از او شکیبائی من بپایان رسیده و خویشتن داری من از دست رفته.اما آنچنان که در جدائی تو صبر را پیشه کردم،در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبائی بر مصیبتسنت است.ای پیغمبر خدا!تو بر روی سینه من جان دادی!ترا بدستخود در دل خاک سپردم!قرآن خبر داده است که پایان زندگی همه بازگشتبسوی خداست. اکنون امانتبه صاحبش رسید،زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. ای پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت مینماید،و هیچگاه اندوه دلم نمیگشاید (5) . چشمانم بیخواب،و دل از سوز غم کباب است،تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتی بود که دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید.و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید.شکایتخود را بخدا میبرم و دخترت را به تو میسپارم!خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستمها کردند.آنچه خواهی از او بجو و هر چه خواهی بدو بگو!تا سر دل بر تو گشاید،و خونی که خورده استبیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داوری نماید (6) . سلامی که بتو میدهم بدرود است نه از ملالت،و از روی شوق است،نه کسالت.اگر میروم نه ملول و خسته جانم و اگر میمانم نه بوعده خدا بد گمانم.و چون شکیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او میمانم که هر چه هست از اوست و شکیبائی نیکوست. اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت میماندم و در این مصیبتبزرگ، چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم میراندم. خدا گواهست که دخترت پنهانی بخاک میرود.هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته،و نام تو از زبانها نرفته،حق او را بردند و میراث او را خوردند.درد دل را با تو در میان میگذارم و دل را به یاد تو خوش میدارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه (7) . در مقابل این شهرت،ابن سعد روایت دیگری دارد که ابو بکر بر دختر پیغمبر نماز خواند و بر او چهار تکبیر گفت (8) .پیداست که این روایت و یک دو حدیث دیگر،در مقابل آن شهرت ارزشی ندارد،و دور نیست که آنرا برای مصلحت وقتساخته باشند. فقدان دختر پیغمبر علی (ع) را سخت آزرده ساخت.نمونه این آزردگی را از سخنانی که بر کنار قبر او خطاب به پیغمبر (ص) گفت دیدیم.در سندهای دیرین،دو بیت زیر را نیز بدو نسبت دادهاند که نشان دهنده سوز درونی اوست.اما شمار این بیتها در ماخذهای بعدی بیشتر است چنانکه در دیوان منسوب به آنحضرت نوزده بیت است (9) . زبیر بن بکار در کتاب خود الاخبار الموفقیات که آنرا در نیمه دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قدیمی بشمار میرود چنین نویسد: مداینی گوید چون امیر المؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه از دفن فاطمه راغتیافتبر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد: لکل اجتماع من خلیلین فرقة و کل الذی دون الممات قلیل (10) و ان افتقادی واحدا بعد واحد دلیل علی ان لا یدوم خلیل (11) این دو بیت در بعض مصادر بدین صورت ضبط شده: لکل اجتماع من خلیلین فرقة و کل الذی دون الفراق قلیل و ان افتقادی فاطما بعد احمد دلیل علی ان لا یدوم خلیل (12) مصحح فاضل چاپ اخیر بحار الانوار (طهران) در ذیل صفحه صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتی را دارد که ترجمه آن اینست: در بعض نسخهها«و ان افتقادی واحدا بعد واحد»آمده و این درست است چه علی علیه السلام بدین دو بیت تمثل جسته نه آنرا انشاء کرده است. لیکن عبارت زبیر بن بکار چنین است:«و انشا یقول»بعلاوه این دو بیت چنانکه نوشته شد در دیوان منسوب بآن حضرت ضبط شده است. مجلسی نویسد:روایتشده است که هاتفی شعر او را پاسخ داد.سپس چهار بیت را نوشته است (13) .
:پی نوشت ها 1.آنانکه چون مصیبتی بدیشان رسد گویند:همانا ما از آن خدا و بسوی او باز گردندهایم. |
«و لای الامور تدفن لیلا بضعة المصطفی و یعفی ثراها»
متاسفانه مزار جای دختر پیغمبر نیز روشن نیست.از آنچه درباره مرگ او نوشته شد،و کوششی که در پنهان داشتن این خبر بکار بردهاند،معلومست که خانواده پیغمبر در این باره خالی از نگرانی نبودهاند.این نگرانی برای چه بوده است؟درست نمیدانم.یک قسمت آن ممکن استبخاطر اجرای وصیت زهرا (ع) باشد.نخواسته است کسانی را که از آنان ناخشنود بود،در تشییع جنازه،نماز و مراسم دفن او حاضر شوند.اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟و یا چرا پس از بخاک سپردن او صورت هفت قبر،یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟اگر در سال چهلم هجری فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند،از بی حرمتی مخالفان میترسیدند.اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمیتوان گرفت.آنها که بر سر مسائل سیاسی و احراز مقام با علی (ع) کشمکش داشتند،کسانی نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانکه در مدینه حاضر بودند،حساب علی (ع) را از فاطمه (ع) جدا میکردند.برای رعایت ظاهر هم که بوده استبدختر پیغمبر حرمت مینهادند.و مسلما به قبر او نیز تعرضی نمیکردهاند.نیز نمیتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشی راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست.چه محل قبر دو صحابی پیغمبر در کنار قبر او معین است.قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده استبه تقریب میتوان روشن ساخت.پس موجب این پوشیده کاری چیز دیگری است.همان سببی است که در فصل گذشته با جمال بدان اشارت شد.همان سببی است که خود او در جملههائی که شاید آخرین گفتارهای او بوده استبر زبان آورد. همان سخنان که بزنان عیادت کننده گفت:«دنیای شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم»او میخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتی نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ادامه مطلب...