مکالمه گفتگوی اول نخست:
-هی بیا ببین چی آوردم.یه سی دی لوح فشرده با تعداد شمار زیادی فراوانی از فایلهای صوتی و تصویری پوشه های آوایی و نگاری!
-اوه؟ پس بذار فلش دیسکم این چیز ! رو بیارم تا کپی نسخه برداری کنیم.
گفتگوی دوم:
-شما باید تشریف ببرین اندوسکوپی درون بینی!! احتمالا با شانس بالا معده اون عضو جای شما کمی ملتهب آماسیده! هستش. قبل پیش از انجام رخدادن اندوسکوپی درون بینی، باید این آمپول سوزن رو هم تزریق کنین بزنین.
- درسته اما باید بهتون بگم که من سابقه پیشینه مننژیت شامه آماس دارم. و براش کپسول داروی استوانه ای می خورم.
گفتگوی معمولی ساده:
-آقا اتوبوس خودروی دسته جمعی بزرگ، نیومده هنوز؟
-نه خیر، بلیط برگه گرفتین؟
-نه! از کجا میتونم بگیرم
-از اون کیوسک دکه باجه اتاقک.
آقایان اصالت زبان به این مسخره بازها نیست! اصالت زبان به پویایی اون هست. حتی انگلیسی هم خیلی کلمات رو از زبونهای دیگه می پذیره و اجباری توش نداره. اصلا وام گیری لغت یه قسمت از تکامل زبانه و وقتی ما تولید کننده دستگاهی نیستیم نباید انتظار داشته باشیم که اسمش رو ما انتخاب کنیم.
به گفته بزرگواری:
اگر استکان و سماور روسی و نعلبکی یونانی و کاسه عربی و بشقاب و قابلمه و قاشق ترکی و دیس فرانسوی رو از ما بگیرن که از گشنگی می میریم!!!!
خاطره اسدی / مجسمه ساز/خاطره می¬ره گِل بچینه!
گِل بازی سرگرمی همیشگی و جذاب بچگی همه ما بود. دوست داشتیم کمی خاک را از باغچه حیاط برداریم و یک مشت آب هم بر روی آن بریزیم و آن قدر آنها را با هم قاطی کنیم که گِل سفت از آن دربیاید و بتوانیم با این خمیر گِلی هرچیزی که میخواهیم بسازیم. حالا ساختن این شکلکها یا صورتکها بستگی به استعداد هرکسی داشت. یکی میتوانست کار ابداعی کند و یکی دیگر شاید فقط بلد بود تا توپهای کوچکی بسازد و آنها را بر روی زمین قِل بدهد. عاشق این بودیم که دست و رویمان خاکی و گلی شود، حتی اگر به قیمت یک دست کتک حسابی از مادرمان تمام میشد. خاطره اسدی هم احتمالا در همین حال و هوا مانده که دوست دارد گِل بازی را در نوع حرفه¬ای تر و بزرگسالانه¬تری انجام دهد برای همین هم مجسمه¬سازی را به جای بازیگری انتخاب می¬کند.کارگاهی که برای مجسمه¬سازی انتخاب کردیم، در دیباجی شمالی بود. کارگاه مجسمه¬ساز معروف نادره حکیم¬الهی یا همان مادر ترانه علیدوستی. اما آنقدر این آدرس عجیب و غریب و درعین حال سر راست بود که تصمیم گرفتیم همگی باهم به آنجا برویم. بماند که در آن کوچه تنگ و تاریک درست وسط اتوبان صدر پارک کردن ماشین چه دردسرهایی داشت و نزدیک بود جانمان را ازدست بدهیم.
خاطره اسدی
بهنوش بختیاری/ مکانیک/ مکانیکی شاسخین و شرکا
بهنوش بختیاری همیشه اولین نفر است که برای سوژه های طنز به ذهنمان می آید. همیشه برای این حرکات پایه است. وقتی با او این سوژه را در میان گذاشتیم، استقبال کرد. قرار شد تا شغل را، خودش به ما پیشنهاد دهد، برای این کار به او فرصت فکر کردن هم دادیم، اما خیلی سریع گفت: «احتیاجی به فکر کردن ندارد، من همیشه می خواستم مرده شور شوم.» ما هم مثل شما دهانمان باز ماند! از این همه جسارت و تفاوت او با شغل فعلی اش. نشد که مرده شور خانه را هماهنگ کنیم. چون نه می شد که یک زن را برای گزارش به غسالخانه ببریم و نه اینکه او به علت بازی در سریال دارا و ندار فرصت این کار را داشت که همراه ما تا بهشت زهرا بیاید. مکانیک شدن پیشنهاد ما بود که او روی هوا آن را گرفت. کلی خندید و گفت: «عجب حالی بدهد! »
بهنوش بختیاری
ستاره اسکندری/ نانوا / ساده میخوای یا خشخاشی
ستاره اسکندری با انرژی سر ساعت به دقتر مجله آمد،بعد از اینکه با او کمی حرف زدیم به سمت نانوایی رفتیم.در راه او می گوید من قبلا در خانه مادر بزرگم نان پخته ام فکر نکنید بلد نیستم.لباس های مورد نیاز هم از آشپزخانه مجله تهیه کرده ایم بجز پیشبند که قرار است از خود نانوایی بگیریم.پخت نانوایی هنوز شروع نشده و سه،چهار نفری بیرون منتظر ایستاده اند. اسکندری قبل از ما وارد نانوایی شد و با شاطر ها سلام وعلیک گرمی کرد. اوخیلی سریع نزدیک طاقار خمیر شد و پرسید این خمیر ها چند کیلو است؟یکی از شاطر ها پسخ داد 240 کیلواسکندری حیرت زده به سمت خمیر های آمده شده رفت و دوباره پرسید این ها خمیر های سنگک است؟ همه خندیدندو گفتند نه بربری است.او با حالت ناراحتی سری تکان داد و گفت خب من تا به حال سنگک و بربری ندیده بودم و فقط بلدم نون محلی درست کنم.اونقدر محو دیدن کار شاطرها شده که یادش رفت لباس هایش را عوض کند و فقط گفت این جا خیلی با حال و با مزه است.
ستاره اسکندری
نگارفروزنده/ دندانپزشک/دندان لق را نکنید!
خدا نکند در ایام تعطیلی دندانتان درد بگیرد، خدا نکند، بخواهید تخمه بشکنید و نتوانید، یا اینکه جلوی خودتان را بگیرید تا پستهها را زیر دندانتان خرد کنید. خدا نکند دندانتان لق شود چون دندان لق را فقط باید کند! کار است دیگر، ممکن است یکدفعه پیش بیاید، حالا اگر این اتفاقات برایتان بیفتد چه کار باید کرد؟ هیچ کاری، فقط باید به سراغ یک دندانپزشک بروید، یک دکتر که خیلی خوب بتواند شما را راضی نگه دارد و کارتان راه بیفتد. حالا اگر در این میان دندانپزشک همیشگی شما در مسافرت به سر میبرد، چاره چیست؟! باور کنید که خانم دکتر ما کارش بسیار خوب است، به سراغ آن بروید.درمانگاه بهداشتی و درمانی چیذر، محل مورد نظر ماست. راس ساعت 5. اما از آنجایی که شب و عید است وتهران تنها کمی(!) شلوغتر از قبل، ما نیم ساعت دیرتر می رسیم و ساتیار امامی یک ساعت و نیم دیرتر! شانس آوردیم که فروزنده منتظر تماس ما بود تا دندانپزشک شود و پیشمان بیاید.فروزنده تلفن به دست وارد درمانگاه میشود، دیرش شده و عجله دارد. حق هم دارد، بد قولی از ما بوده! به او که توضیح میدهیم، قرار است چه کار کنیم و بهتر از طنز باشد، میگوید: «تو که من را میشناسی، کمی مدل من فرق دارد».وقتی روپوش دکترها را میپوشد یا دستکشهای جراحی را به دست میکند و ماسک را به دهانش میزند، شبیه خانم دکترهای خیلی جدی میشود! نگاه کنید، با ما موافق نیستید؟
نگارفروزنده
الهام حمیدی/ آتشنشان/عملیات خانم 125
الهام حمیدی بازیگری است که ما به زور از او خواستیم تا آتشنشان شود، خودش دوست داشت قالیباف باشد: «لباسهای خوشگل بپوشم، مثل لباس سنتی!» به او سنگ دلانه گفتیم نمیشود! با ناراحتی قبول کرد: «هر چه شغل خوب است را دیگران برداشتند حالا این کار مردانه و ضمخت افتاده به من؟!»خیابان مفتح، ایستگاه شماره 53، محل قرار ما روز جمعه است، حمیدی با یک ساعت تاخیر به ما میرسد. باید لباسهای آتشنشانیرابپوشد، آتشنشانها لباسهای مردانه به او میدهند، حمیدی وقتی این لباسها را میبیند، قیافهاش در هم میرود. ما که فکر میکنیم الان است که بزند زیر گریه! با ناراحتی و کلافگی میگوید: «من فکر کردم لباسهای نو به من میدهید. دلم نمیآید اینها را بپوشم.»
الهام حمیدی
کاوه خداشناس/ باغبان/ کاوه باغبان
کاوه خداشناس، اول میخواست قاتل شود، اما حتما میدانید که اینکار بدآموزی دارد؟!!! پس پیشنهاد کرد، «من عاشق باغبانی هستم. خانهام پر از گل و گیاه است». قاتل و کشتن آدمها کجا و باغبان بودن کجا؟! پارک نیاوران جای مناسبی برای یک باغبان تمام عیار بودن است. نه؟! کاوه خداشناس حسابی پایه است، لباس سرتاسر سبز ِ و البته فراموش نکنید نو(!) را میپوشد. چکمه باغبانی را هم میپوشد، کلاه پشمی را هم به سر میکند و در قالب باغبانی که ما میخواستیم فرو میرود. ابزار کار آقای باغبانما را ببینید. فرغون، بیل، بیلچه و چند جعبه گل بنفشه کوچک که داخل فرغون گذاشته شده بود. تمام اینها سفارش او بود تا کارش را راحت شروع کند.
کاوه خداشناس
آزاده نامداری/ آشپز/ راتاتویی شکمو
چقدر شکمویید؟! چقدر اهل پخت و پزید؟ با بوییدن غذا گرسنه¬تان می¬شود؟ آب دهانتان راه می¬افتد؟ دلتان می¬خواهد همان لحظه گرسنگی¬تان را برطرف کنید؟ حاضرید در یک رستوران چند دقیقه تامل کنید تا نوبت شما برای غذا خوردن برسد؟ یا اینکه دلتان می¬خواهد با سر به غذاها شیرجه بروید؟ اصلا شده به رستورانی بروید و آرزو کنید که ای کاش همیشه از این غذاها می¬توانستم بخورم؟! شده که بخواهید پخت و پز این غذاها را یاد بگیرید؟ اصلا بگویید ببینم تا به حال دوستداشتید آشپز باشد؟ یک سر آشپز شاید. آن¬هم در یک رستوران بسیار بزرگ و شیک؟! فکرش را بکنید.آزاده نامداری مجری محبوب تلویزیون شکموست. این را خودش می¬گوید. پیشنهاد آشپز بودن هم جزو آن¬دسته از کارهایی است که او همیشه دوست داشته اگر مجری نمیشد، این کار را انجام دهد.
آزاده نامداری
امیر حسین رستمی/ حاجی فیروز/ شکور حاجی فیروز می شود
«امیرحسین رستمی» یا همان شکور شمسالعماره جزکسانی بود که یک هفته تمام همه نوع موقعیت شغلی را با او بررسی کردیم تا به حاجی فیروز رسیدیم یا بهتر بگوییم، رسانده شد! تصور کنید رستمی از شغلهایی مثل «مربی تنیس» ( که امکان مانور عکاسی نداشت)، جت اسکی (که امکان رفتن به مسیرهای دور نبود)، ملوان ( که باز هم امکان فراهم کردن کشتی نبود، حتی با تصویر سازی مشهور همشهری جوان که مدام رستمی از آن به عنوان قدرت ما یاد میکرد) به این شغل رسید. در واقع باید اینجا از مجموع دوستان رستمی( به تعبیر خودش دوستان نادان!) تشکر کنیم که در مشورتی جمعی با رستمی ،او را به این کار ترغیب کردند، اما نمیدانستند دوست شان را به چه مهلکه ای انداخته اند! لباس حلجی فیروز را که سالهای قبل برای جلد همین شماره های نوروزی تهیه کرده بودیم! این یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در میان شغلهای مختلف با دیگر بازیگران رخ داده بود، چون همه چیز در اختیار داشتیم: لباس به میزان کافی، مکان به میزان لازم و بالاخره شخص حاجی فیروز به اندازه امیرحسین رستمی!
امیر حسین رستمی
امیرحسین صدیق/ چوپان/ چوپان راستگو
اشتباه نکنید این عکس هایی که می بینید عکس های یک فیلم نیست. چشمه هایتان را نمالید، دقیقا درست می بینید این امیر حسین صدیق است. همان آقای پدر که حالا چوپان شده، باورتان می شود؟! حتما او را با این ریش و این قیافه جدید نشناختید. باور کنید این ریش هم برای خود اوست، ما حتی در مورد او یک ذره هم از معجزه گریم برای نزدیک شدن چهره این بازیگر به شخصیت مورد نظمان استفاده نکردیم. خودش خواست تا چوپان قصه ما شود.
امیرحسین صدیق
روناک یونسی/ گلفروش/ رستگاری در گلفروشی
روناک یونسی که بازی او را در سریال رستگاران دیده اید، دلش می خواست خلبان شود، چون پدرش هم خلبان است اما بنا به دلایلی این امر میسر نشد به همین خاطر درباره شغل دیگری به توافق رسیدیم. گلفروشی گزینه خوبی بود، وقتی که با او در میان گذاشتیم خیلی استقبال کرد «موافقم واقعا شغل جالبی است.اما اگر می شود یک سبد گل تهیه کنید تا بتوانم در خیابان آن ها را بفروشم». روز گزارش هوا ابری است و هر لحظه امکان دارد باران ببارد برای همین قرار شد در یک گلفروشی عکاسی شود.یونسی با ظاهری کاملا متفاوت آمد.او دامن طوسی با چکمه های بلند پوشیده،کلاهی به سرش گذاشته ویک شال طوسی هم دور شانه هایش انداخته. روناک یونسی با حالتی ناراحت می گوید:« دلم می خواهد در خیابان گل بفرشم و به همین خاطر این لباس را پوشیده ام تا عکس هایش خوب شود ». اما هوا نه تنها صاف نشد بلکه باران شدیدی هم گرفت و مجبور شدیم داخل مغازه عکاسی کنیم. همراه او به گلفروشی نزدیک خانه اش می رویم.
روناک یونسی
سلام به هرگلی که الان اینجاست
یه جمله از خودم :
بر سرش چتر گرفتم خیس نشود......اما او خود باران بود...
بر می گردم!فرت!
سلامی دویاره....فقط همین رو بگم که 3 سووته اس ام اس میده!!!اونم مججججانی....ثبت نامش هم 2 سووته!!!اگر الکی بود بهم ناسزا بگین!!
http://www.talksms.com/cat/1.aspx/P3JMP
راستی فعلا با چت روم بالا صفحه چت کنین تا چت روم بسازم.....فعلا
مستند پوکه های یادگاری به کارگردانی محمد جعفر تمیمی زاده به مرحله ی تدوین واردشد
گروهی که در این کار عجیب ومتفاوت وی را یاری کردند عبارتند از
گزارشگر:سید علی محمد نقیب
فیلم برداران:حسنی طباطبایی
عکاس:حسین اردو
آهنگساز وخواننده:علی شاکری
شاعر:علی حسینی
تدارکات:محمد دهقان
و......
جالب ترین موضوع این است که کادر انتخابی هرکدام اولین کار رسمی خود را برای جمهوری اسلامی ایران انجام میدهند..دلیل انتخاب این کادر نیز توسط تمیمی هنوز نا معلوم است.همچنین وی در جمع خبرنگاران وعده دمویی از کار را داده است و گفته است تا بعد از اتمام کار به سوالات پاسخ نمیدهد همچنین گروه او نیز ممنوع المصاحبه اند.
مشترک گرامی! احتراما به استحضار میرساند در رایانامه (ایمیل) شما، مورخ 25/10/1388 خطاب به خانوم ساناز (دوست دخترتان)، بهتر بود به جای جمله «برو به جهنم» از جمله «عزیزم یه بار دیگه بهم فرصت بده» استفاده میکردید.
همچنین در پیامکی که روز گذشته به تلفن همراه مسعود (همکلاسیتان) فرستادید، املای کلمه «مستاصل» را اشتباه نوشته بودید. ما صلاح شما را میخواهیم هیچکس هم تنها نیست!
یادتان نرود!
از طرف:
مسئول بررسی رایانامهها و پیامکهای شما در مخابرات
جنس: دختر
مکان: شمال اورگان، غرب ولایات المتحده
سن: بین بیست تا بیست و پنج
تحصیلات: فوق لیسانس رشته زیست شناسی، لیسانس بیوشیمی، دانشجوی دکترای میکروبیولوژی
موضوع پایان نامه: تاثیر میکرو ارگانیک های هوازی در محافظت گیاهان شاخه کریپتوناموس در برابر گرمایش جهانی
یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده روی سینه، … در حال فیلمبرداری از تغییرات سبزینه یک گیاه 4.5 سانتی متری در اراضی حفاظت شده نوادا… به مدت 7 ساعت.
فعالیت های اجتماعی: عضو انجمن طرفدارن محیط زیست دختر زیر سی سال غرب آمریکا، عضو گروه حامیان طبیعت وحش اورگان، سخنران اجلاس ماهیانه گروه دانشجویان حافظ محیط زیست، عضو انجمن فارغ التحصیلان ارشد زیر سی سال، صاحب سایت اجتماعی “فمینیست های مذکر گرا” ، شعار نویس گردهمایی های بزرگ برابری طلبانه همجنس گرایان کالیفرنیا….
آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: سه سال پیش…وقتی که در اتاق انتظار دفتر یک وکیل زن نشسته بود.
نوع لباس:شلوار جین..کفش کوهنوردی..تی شرت سفید با نوشته Peace Now
نوع آرایش: ترم سوم دانشگاه فهمید مانیکور پدیکور چیست!!
قد:مایکل جکسون منهای 20 سانت
تاثیر وزنی: روی کاپوت بیفتد… دوباره بر میگردد بالا
تعداد اس ام اس دریافتی: روزی سه تا
موضوع قالب اس ام اس:“رسیدی خونه عزیزم؟”
موضوع جالب روی دست: موی بلند در ناحیه ساعد
موسیقی مورد علاقه: کانتری
بیماری یا نارسایی: عطسه زیاد موقع طلوع آفتاب
محتویات داخل کوله: دستمال کاغذی، گوشی موبایل بلک بری، لپ تاپ، دفتر یادداشت، عینک دودی، دو سه تا خودکار، یک هندبوک رفرنس گیاه شناسی.. بلیط مترو
… …
Iranian Girl
جنس: دختر
مکان: شمال غرب تهران، ایران
سن: بین بیست تا بیست و پنج
تحصیلات: فوق دیپلم برق شاخه الکترونیک ، دانشجوی لیسانس کامپیوتر شاخه نرم افزار
موضع پایان نامه: تاثیر زبان برنامه نویسی C پلاس پلاس بر روابط دختر و پسر
یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده به پشت روی تخت، با خودکار اشعار ترانه جدید امینم روی ساعد دست نوشته می شود.
فعالیت های اجتماعی: تجمع در یک 206 با همکلاسی ها و کل دست فرمان با پسری که کمری دارد.
آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: دیشب، ساعت دوازده و نیم…. در خانه دانشجویی دوستان
نوع لباس: شلوار پلنگی گشاد، تی شرت مشکی با عکس “50 سنت” ، کتانی به سایز 52
نوع آرایش: لب- بریتنی، مو- کامرون دیاز، تتو ابرو- آنجلینا جولی،سایه- شقایق فراهانی، سینه- رنه زوئلنگر
قد: یک چهار پایه + 20 سانت!!
تاثیر وزنی: روی کاپوت بیفتد…. موتور می اید پایین!
تعداد اس ام اس دریافتی: روزی 167 تا
موضوع قالب اس ام اس: جغرافیا،فمینیسم، حکومت، لباس، جک، جواهر شناسی، عشق، روابط زن و شوهر، شب، ، س-کــ .س قبل از ازدواج، سلامت جنسی، مشاوره جنسی و کلمات قصار آنتونی رابینز
موضوع جالب روی دست: جای تیغ روی مچ
موسیقی مورد علاقه: هیوی متال
بیماری یا نارسایی: سوء تغذیه، میگرن مزمن، افسردگی شدید، زخم معده، پوکی استخوان، ریزش مو، عرق کف دست، پرخاشگری
محتویات داخل کوله: کبریت، چاقو، ام پی تری پلیر، گیم دستی پلی استیشن، لاک ناخن، استون، رژ، جزوه دانشگاه، مهره مار، یک اتود، سی دی آهنگ های رضا پیشرو و زدبازی،
تولد سینما را تا حد زیادی میتوان به آمریکا نسبت داد. اولین انیمیشن سینمایی توسط ادوارد مایبریج ساخته شد که تصویر یک اسب در حال دویدن بود.
توماس آلوا ادیسون هم یکی از اولین تولیدکنندگان سینما بود که دستگاه جنبش نما را اختراع کرد.
اولین نمایش فیلم در آمریکا برای عده? زیادی از تماشاگران در وقت استراحت بین جشنهای رقص و دانس برگزار میشد. پایهگذاران این فیلمها از مکانهای مختلف دنیا به آمریکا میآمدند و غارتها و راهزنیها را به صورت فیلمهای درام نشان میدادند. اولین موفقیت آمریکا در سینما، فیلم سرقت بزرگ قطار به کارگردانی ادوین س. پورتر بود.
در سال ???? کارگردان د. و. گریفیث از طرف شرکت بیوگراف همراه با گروه بازیگرانش به سواحل فرستاده شدند. آنها شروع به ساختن فیلمی در محلی نزدیک لوس آنجلس کردند. این شرکت ترجیح داد تا فیلمهای دیگری هم در آن مکان و مناطق نزدیک به آن بسازد، آن محل را هالیوود نامیدند.
چندی بعد آنجا پیشرفت کرد و استودیوهای زیادی در آنجا ساخته شد. تا قبل از جنگ جهانی اول فیلمهای زیادی در شهرهای مختلف آمریکا ساخته میشد اما کارگردانان بیشتر به طرف جنوب کالیفرنیا جذب میشدند.
سینمای مستقل آمریکا بیشتر بعد از دهه ??حضور پیداکرد.قبل از آن استودیوهای هالیوودی اجازه نمیدادند که کارگردانان فیلمهای خودشان را بسازند وشدیدا بر فیلمهااحاطه داشتند.کسانی مثل جان فورد وهیچکاک نمیتوانستد که فیلمهای خودشان را تدوین کنند چون تهیه کننده بر آنها اعمال نظر میکرد.اما بعد از دهه??وظهور مکاتب مختلف درهنر وهمچنین تغییر علاقه مردم وجوانان به فیلمهایی که فرهنگ عامه داشتند باعث شد که تهیه کنندگان هالیوودی هم به فیلمهای مستقل تر بیشتر توجه کنند.واینجا بود که کارگردانان جوان ونوجویی مثل اسپیلبرگ، اسکورسیزی، کاپولا ودی پالما هم بتوانند که فیلمهای موردعلاقه خودشان را بسازند وتهیه کنندگان هالیوودی هم به آنان توجه ویژهای بکنند. البته کارگردانانی مثل اندی وارهول یا کاساویتس زیر بار سیستم استودیویی نرفتند وخودشان همچنان مشغول فیلمسازی شدند.بیشتر دلیل حضور سینمای مستقل در بخش س -ک -=س واروتیک بود.چون دیگرتابوها در هالیوود وآمریکا شکسته شده بودومردم این مسائل را راحتر درک میکردند ودرواقع س =-ک-= س موتورجلوبرنده سینمای آمریکا شد. فیلمهایی مثل خیابانهای پایین شهر (اسکورسیزی)، دوئل (اسپیلبرگ)، دیوار نوشتهای آمریکایی (لوکاس)از جمله مستقلهای هالیوود آن زمان بود.
تاریخچه سینما
پیدایش
برادران لومیر در سال ???? سینماتوگراف(اولین دوربین فیلم برداری) را اختراع کردند. هرچند نمیتوان این دو برادر فرانسوی را یگانه افرادی دانست که به پیدایش هنر سینما کمک کردند. پیدایش سینما و فن فیلمبرداری خود مرهون پیشرفتهای بسیار زیادی هم در عرصهُ تکامل نگاتیو بود و هم تکامل دستگاههای اولیه عکاسی. بطوریکه نمیتوان قاطعانه از یک نفر بهعنوان مخترع سینما نام برد. دستگاههایی همچون کینتوسکوپ، ویتاسکوپ و بایوسکوپ همگی در پیدایش دستگاه سینماتوگراف موثر بودهاند.
برادران لومیر خود دهها فیلم کوتاه ساختند که همهُ آنها صرفاً از یک نما تشکیل میشد و قطع و وصل و تدوین در آنها وجود نداشت. از جمله? این فیلمها میتوانیم به "ورود قطار به ایستگاه"(که به عنوان اولین فیلم ساخته شده به دست بشر محسوب میشود)، "خروج قایق از لنگرگاه"، "غذا خوردن کودک" و "خروج کارگران از کارخانه" اشاره کنیم.
پس از لومیرها، ژرژ مهلیس باعث تکامل فن سینما شد. دیدگاه مهلیس نسبت به سینما یک دیدگاه تئاتری بود. او پردههای گوناگونی از نمایش را فیلمبرداری میکرد و سپس این پردهها را به یکدیگر متصل میکرد. ژرژ مهلیس همچنین پدیدآورنده فن تروکاژ در سینماست. پس از مهلیس، ادوین اس پورتر باعث تکامل بنیادین و ساختاری سینما شد. او با ساختن فیلمهای "زندگی آتشنشان آمریکایی" و "سرقت بزرگ قطار" سینما را به عنوان پدیدهای که امروزه میشناسیم معرفی کرد. سینمای پورتر دیگر ارتباطی به تئاتر نداشت، بلکه هنری مستقل و جدید بود. پورتر، پیشگام فن تدوین فیلم نیز میباشد. راهی که او در سینما آغاز کرد در نهایت به سینمای داستانگوی هالیوود منجر شد.